رها رحیمیانرها رحیمیان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات یک دختر زیبا

سلام من رها رحیمیان هستم اگر علاقمند به شعر و داستان و علم هستی به وبلاگ من نگاه کن

داستان سریالی قسمت سوم

1400/6/4 21:03
نویسنده : رها رحیمیان
115 بازدید
اشتراک گذاری

 فیل به راه خود ادامه داد رو باه آن لحظه آنجا بو و همه چیز را دیده بود شیر به درختی خورده بود و نیمتوانست تکان بخورد زیر درخت خوابیده بود روباه گفت : آنها خود پسند بودند اما هالا زمان این رسیده تا من به پیش شیر بروم و خود را پیش او عزیز کنم بد به پیش شیر رفت و گفت : درود بر شما خدا نکرده کسالتی دارید شیر ترسد روباه    شکست خودن او را در جنگ دیده باشد بد  گفت این جا فیلی ندیدی روباه گفت : نه فیل که جورعت ندارد که نزدیک شیره پر قدرتی مسله شما شود 🌟 ادامه دارد 

پسندها (1)

نظرات (1)

نرگسنرگس
6 شهریور 00 20:54
❤️