رها رحیمیانرها رحیمیان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات یک دختر زیبا

سلام من رها رحیمیان هستم اگر علاقمند به شعر و داستان و علم هستی به وبلاگ من نگاه کن

داستان سریالی :قسمت اول

1400/5/18 13:49
نویسنده : رها رحیمیان
108 بازدید
اشتراک گذاری

روزی روزگاری روباهی گوشنه در جنگل می گذشت که در راه گله ای پر از گوسفند دید با سگ و چوپانی دید اما با خود گفت من حریف این گله نمیشوم و راه افتاد و رفت  در راه روباح صدای بزغاله ای شنید دنبال صدا رفت فیلی را دید که از راه باریکی ابور می کرد در روبرو شیری رد می شد شیر به فیل گفت برو کنار بزار من رد شم فیل به شیر گفت تو برو کنار من رد شوم اصلا بیا از لای دست و پای من رد شو شیر گفت من یک شیرم و از زیر پای یک فیل کسیف رد نمیشوم 😊 ادامه دارد 

پسندها (2)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)


18 مرداد 00 17:59
پست جدید لایک و کامنت میدی جذابم ♡_♡