رها رحیمیانرها رحیمیان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات یک دختر زیبا

سلام من رها رحیمیان هستم اگر علاقمند به شعر و داستان و علم هستی به وبلاگ من نگاه کن

داستان ساعت 4

1400/5/17 15:56
نویسنده : رها رحیمیان
102 بازدید
اشتراک گذاری

روزی روزگاری در غار کوچکی جوجه تیغی با خفاشی زندگی میکرد روزی تغی به جوجه تیغی گفت : تازگی ها تو توی روز که میخوابی در خواب حرف میزنی و من را اذیت میکنی  خفاش گفت : من از این غار میرم و وسایلش را برد  شب جوجه تیغی  دید مگس داره نیشش میزند تا صبح صبح جه کوچولو رفت تا خفاش را پیدا کرد  و گفت  ببخشید من را ببخش  برگرد خفاش هم برگشت وچون خوفاش حشره خار بود هشره ای نزدیک جوجه و خفاش نمیشدند 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)