رها رحیمیانرها رحیمیان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات یک دختر زیبا

سلام من رها رحیمیان هستم اگر علاقمند به شعر و داستان و علم هستی به وبلاگ من نگاه کن

داستان ساعت 4

1401/11/24 16:22
نویسنده : رها رحیمیان
40 بازدید
اشتراک گذاری

روزی روزگاری پادشاهی وزیر خود را صدا زد و گفت : پدر من وقتی کودک بودم به من می گفت تو آدم درستی نمیشوی حالا

می خواهم به او نشان دهم که من حال پادشاهم و می خواهم نشانش دهم آدم بزرگی شدم خلاصه پادشاه به سربازان گفت

که پدر ش را به میدان شهر ببرند همگی سربزان دست پدر پادشاه را گرفتند مانند زندانی به پیش شاه بردند  شاه روی اسبش

نشسته بود  پیر را که آوردند شاه گفت حال پدر مرا نگاه کن من شاه شدم گفته بودی من آدم بزرگی نمی شوم ولی شاه شدم

حالا چه میگویی؟ پدر گفت: پای حرفم هستم تو اگر احساس داشتی و آدم بزرگی بودی خودت می آمدی و مرا به این جا می

آوردی نه این که مثل زندانی ها به سربازانت نمی گفتی مرا بیاورند   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)