رها رحیمیانرها رحیمیان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات یک دختر زیبا

سلام من رها رحیمیان هستم اگر علاقمند به شعر و داستان و علم هستی به وبلاگ من نگاه کن

بازرگان و دیو قسمت 4

1401/11/24 17:29
نویسنده : رها رحیمیان
89 بازدید
اشتراک گذاری

دیو از داستان پیر اول خوشش آمد که پیرمرد دوم شروع کرد: این گاو زن من است او خیلی بد جنس بود و جادوگری بلد بود

من یک روز با او دعوایم شد و او مرا سگ کرد بچه ها به من سنگ پرت می کردند و من زخمی می شدم تا این که روزی زنی مرا 

زخمی و تشنه از کنار خیابان پیدا کرد و مرا به خانه ی خود برد چادری سر کرد و بر سر من وردی خواند: ای خداوند بزرگ اگر این

سگ آدم بوده آدمش کن و اگر سگ بود سگ بماند من به حالت آدی خود برگشتم و او گفت این دعا را بر سر زنت بخوان و 

او را به هر حیوانی که دوست داشتی درآور من هم زنم را گاو کردم و مجبورم او را به همه جا ببرم 

پسندها (1)

نظرات (0)